فاصله ی من وتو زیاد شده این روزا
آخر این جدایی میرسه به نا کجا
رفتی و گفتی بودن با من هرگز نمیشه
قلب من زیر پاهات له شد مثل همیشه
یه روزی بود میگفتی دوستم داری رهگذر
نرو بمون که چشمام بی تو میشه خیس وتر
خسته و دل شکسته میخوام واست بخونم
اگه اجازه بدی پیشت میخوام بمونم
آروزی دیدنت واسم شده یه رویا
داشتنت رو میخوام از اونی که هس اون بالا
آی اونی که اون بالا نشستی پیش ابرا
بهش بگو هنوزم دوسش دارم بی پروا
سحر توی نمازم ازش خواستم بمونی
میدونم که عشق رو ازتو چشام میخونی
از چشمات دارم میخونم دوسم داری هنوزم
چرا زپیشم رفتی اینو من نمیدونم
رفتی اما میدونم برمیگردی یه روزی
قسمت ما دوتا نیست غم تلخ جدایی
داستان کهنه عشق(یه پسر تنها)
من ز فصل بادبادكهای سرگردان
من از باغ گیلاس بازی گوش
حدیثی كهنه میگویم
حدیث كهنه عشق است
نامكرر باز خواهم گفت:
صدای او هنوزم سخت می پیچد
به دالانهای سرد خاطراتم
خوب یادم هست
كه تو خندیدی و من
نظرات شما عزیزان:
|