بهانه
|
|
به نیمه های شب قسم!
که من بهانه جو شدم
به بند بند اسم تو
اسیر آرزو شدم !...
...
سرک کشیده خواهشی
به ناکجای خانه ام
پرنده های یاد تو
نشسته روی شانه ام!
...
نفس نفس ،سکوت من
به دست تو ترانه شد
تمام انتظار تو ...
به سوی من روانه شد!
...
به شاخه های سرو من
کبوتری نمی پرد ...
صدای خواهش تو را
نسیم شب نمی برد !
...
ستاره های بغض من
عروس ابر پاره شد
نگاه تو ،به دست من
اشاره ای دوباره شد!
...
به سوی نردبان تو
مسیر من نمی رسد ...
به التهاب واژه ها
هجوم گریه می رسد!
...
بخوان به نام زندگی
سروده های بی ریا
و دعوتت نمی کنم...
خودت بسادگی بیا!
...
که من خزان خانه را
پر از جوانه می کنم
برای خنده رو شدن...
تو را «بهانه» می کنم
...
...
نظرات شما عزیزان:
|
|
[+]
نوشته شده توسط ghasem در 22:18 |
| |